نازدونه و دردونه مامان و بابا

بدون عنوان

سلام عمر مامان, بعد از چند هفته تاخير بالاخره مامان با کلى تجارب تازه در رابطه با تشکيل يه وبلاگ زيباتر برگشت. راستش و بخواى تو اين چن هفته فوق العاده نااميد شده بودم و رفته رفته مى خواستم که کار نوشتن خاطراتمو تو وبلاگ بذارم کنار, و برگردم به دوران خاطره نويسى تو دفتر خاطرات ( هرچند که دلم با نوشتن خاطراتت تو دفترچه خاطرات نبود, چون مى ترسيدم يه روز گم بشه, يا اينکه دوس داشتم عکساى خوشگلتم کنار خاطراتم بگنجونم تا هر وقت خواستم خاطرات نازنينم و مرور کنم کلى قند تو دلم آب شه و... ) چون هر کارى مى کردم عکسات آپلود نمى شد و اين خيلى من و به نوشتن تو اينجا سرد مى کرد به خاله الهه( دوست مامانى, که واقعا هزاران هزار بار ازش ممنونم که اين ايده بسيا...
10 آذر 1394
1